شب
شب در تکزاس به نیمه می رسد
و در نیویورک از نیمه میگذرد
روز در سوئد تازه پلک می گشاید
تنها در شهرفرشتگان ست که شب
مرا رها نمی کند۰
و در نیویورک از نیمه میگذرد
روز در سوئد تازه پلک می گشاید
تنها در شهرفرشتگان ست که شب
مرا رها نمی کند۰
بازوانم را در برمی گیرم
پلکهایم را می بندم
و چون سنگپاره ای تنها
خود را به درون شب پرتاب می کنم
شاید در تکزاس
پنجره ی خوابگاهی را بگشاید
یا در نیویورک بربام خانه ای فرود آید
اما جهان گرد است
و تنهایی سنگین این شب
تنها بر جان من می نشیند۰
زمان به من پشت کرده است
و زمین چون چاه سیاهی
زیر پایم دهان گشوده است
میگذارم تا از همه ی مرزها بگذرم
و چون شهابی به دور خویش به گردش در آیم
اما ناگهان آوای نرم زنگی
مرا به زمین بر می گرداند
روز در اصفهان هنوز به نیمه نرسیده
و مادرم که در ایوان
ناخنهای پدرم را می گیرد
صدای سقوط سنگپاره ای را
در حوض خانه شنیده است
ترجمه ی فارسی به انگلیسی را بخوانید
Read the Persian to English translation